هنر ایران باستان
هنر ایران
ایرانیان در سال 539 قبل از میلاد بابل را اشغال کردند.امپراتوری ایران تحت فرمانروایی کوروش هخامنشی بسی قدرتمند تر و با ثبات تر از امپراتوری آشور بود.در سال 525 قبل از میلاد مصر نیز تحت سلطه امپراتوری ایران درامد.امپراتوری ایران تجربه چندین حکومت در مدت بیش از 2000 سال را پشت سر داشت و از آن خردمندانه بهره گرفت،به طوری که وسعت ان از شرق تا رود سند و از غرب تا رود دانوب امتداد داشت.
معماری:
مهمترین و وسیعترین اطلاعات ما نسبت به معماری ایران باستان از کاخ تخت جمشید(پارسه) بدست آمده است.این کاخ که جنبه ای مقدس برای ایرانیان داشته در سالهای 520 تا 460 قبل از میلاد در زمان زمامداری داریوش و خشایار شاه بنا گردید.از ویژگی های بارز معماری تخت جمشید استفاده از ستونهای تنومند و بلند است.محوطه کاخ مشتمل بود بر چند تالار پذیرایی،از جمله تالار آپادانا و تالار تاجگذاری که به آن تالار صد ستون هم گفته میشود.تالار آپادانا مکانی است مربع شکل به مساحت تقریبی 3240 متر مربع با 36 ستون سنگ،بلندی هر ستون حدود 21 متر است.پایه ستونهای به کار رفته در این کاخ یا چهار گوش است و یا مدور به بلندی 1/5 متر.
بر روی این پایه ها،ستونهای کنگره دار به ارتفاع تقریبی 10 متر قرار گرفته که سر ستونی به بلندی 8 متر را حمل میکند.بر فراز همه اینها تاج(به شکل دو جانور پشت به پشت) محل اتصال تیرکهای افقی است که این تیر های چوبی را بر فرو رفتگی زین مانند پشت خود حمل میکرده اند.
کاخ تخت جمشید بر روی صحنی مرتفع واقع شده است.تنها راه ورود به تالار های تخت جمشید ورود از جبهه غربی صفه است.در آنجا در دل بدنه های مزین به نقش برجسته سربازان،دو رشته پلکان و پاگرد روبروی هم قرار دارند.عرض این پله ها 7 متر و بلندی هر پایه 10 سانتیمتر است.این ارتفاع اندک به خاطر عبور میهمانهای خاص و مقامات بر جسته بوده که مسیر را تا رسیدن به صفه با اسب می پیمودند.
گفتنی است که معماری ایران باستان دارای عناصر متعددی است که از سنت معماری آشوری و بابلی و مصری اخذ گردیده است که همراه با ویژگیهای مختص پارسی هنری با شکوه را پدید آورده است.اما در این دوران دیگر خبری از زیگوراتها نیست بلکه اوج معماری را در کاخ ها می بینیم.
نکته دیگر در مورد آثار باقیمانده از تخت جمشید نقش برجسته ها هستند.اگر در این نقش برجسته ها خوب دقت کنیم می بینیم که تا چه حد با آثار مصر باستان شبیه هستند.بدن ها از روبرو و صورت و پاها از نیمرخ اند، و یا مثلا گاو بالداری که در مدخل ورودی تخت جمشید قرار دارد کاملا شبیه آشوریان است.
یکی دیگر از این نمونه ها عبارتست از تلفیق چند حیوان با یکدیگر که در تخت جمشید به وفور یافت میشود.عده ای بر این گمانند که این نقش ها جنبه نمادین و افسانه ای داشتند.در سر ستونها نیز از حیوان های خاص استفاده شده است.(مثل عقاب و اسب و ...)
یکی دیگر از ویژگی های بسیار مهم نقش برجسته ها تاکید بر عظمت نمایی است.
حجاری و پیکر تراشی:
بهترین نمونه های هنر حجاری هخامنشی را میتوان در نقش برجسته ها جستجو کرد.بدنه دیوارها و ایوانهای این کاخ با نقش برجسته هایی تزیین یافته که تصاویر سپاهیان امپراتور پارس و ماد را نشان میدهد.این همان مسیری است که میهمانان خاص آن را می پیمودند.
مطالعه مجموعه این نقش برجسته ها ما را از کیفیت جشنهای برگزار شده در این کاخ که قطعا نوروز مهمترین انان بوده آگاه میکند.هنر حجاری این دوره آمیزه ای است از قدرت،وقار و ظرافت همراه با تجربیات هنری اعصار قبل که به مرتبه ای از کمال رسیده اند.در طرح و ساخت این آثار تاثیرات آشوری به وضوح آشکار است.
نشان دادن چین لباس و افت پارچه نیز از مواردی است که هنرمندان هخامنشی بسیار بهتر از همتایان آشوری خود به آن پرداخته اند.در کل ظرافت و وقار در نقش برجسته های هخامنشیان بیشتر است.
جانوران در آثار هنری ایران باستان جایگاه ویژه ای داشته اند.در میان جانورانی که موضوع آثار هنری هخامنشیان قرار گرفته اند شیر و بز و گاو از همه مهمترند.شیوه نمایش این جانوران در تخت جمشید واقعا در خور تحسین است.
خلاقیت،هنر و دانش کالبد شناسی،هنرمندان هخامنشی را در پدید آوردن نقوش بدیع از جانوران اساطیری یاری نموده است.
دست اخر هنر حجاری ایرانی از مرز ایران نیز فراتر رفت و موجب ظهور آثاری گشت که امروز هم از شهرت بسیار برخوردارند.از آن جمله میتوان به ستون معروف سرنات که در عهد امپراتور آشوکا در هند بنا گردید و امروزه به عنوان سمبل دولت هند است اشاره کرد.
ممکن است تردید ایجاد شود که اساسا مردم ایران باستان اعتقادات محکم مذهبی نداشته اند اما باید این موضوع را یاد آوری کنیم که مردم ایران باستان پارسی مذهب بوده اند.پارسیان پایبند تعالیم زرتشت بوده و اعتقادات دینی شان با ادیان بین النهرین تفاوت داشته.زرتشتیان پهنه عالم را صحنه جدال میان روشنایی و تاریکی می دانند و به واسطه پاس داشتن نیکی و خیر و نور،آتش را که نمادی از این صفات و مظهر اهورامزداست نیایش می کنند.از آنجا که آیین نیایش اهورامزدا در آتشگاههای روباز صورت می- گرفته،لذا از پارسیان باستان،کمتر معماری دینی به جای مانده است.مضمون کتیبه های تخت جمشید نیز همگی از حضور روح دینی و تکیه بر اهورامزدا در انجام امور مملکتی حکایت میکند.
کاشیکاری:
در عهد هخامنشی کاشی هایی لعابدار از شوش و تخت جمشید به دست آمده که بسیار زیبا و ظریف تهیه شده اند.آثار شوش در زمان هخامنشی با همان شیوه هنر کاشی سازی بین النهرین تهیه شده است.و این دلیلی دیگر است برای تاثیر هنر بین النهرین بر هنر هخامنشیان.
فلز کاری:
آثار بدست آمده از دوره هخامنشیان چندان زیاد نیست،ولی آنچه بدست آمده است از ساختی بسیار ظریف برخوردار است.نکته قابل توجه در انها،شباهتشان با نقوش برجسته تخت جمشید است.
مرصع کاری نیز در این دوره رواج داشته است که مبین کار صنعتگران این دوره بوده است.مرصع کاری هم عبارتست از کار گذاشتن جواهرات و سنگ های قیمتی روی فلزات.
هنر اشکانی:
پیکرسازی و نقش برجسته:
سلوکی ها یونانی بودند و اشکانی ها هم که بعدا به قدرت رسیدند دنباله رو دستاوردهای یونانیان بودند.پس در نتیجه هنر اشکانیان تا حد زیادی زیر نفوذ هنر یونانی هاست و همین مسئله برای بررسی هنر اشکانیان و تشخیص هنر آنها از هنر یونانی مشکلاتی به وجود می آورد،مثلا اکثر پیکره های اشکانی از تناسب و ترکیبی برخوردارند که اصولا خاص هنر یونانی است و بر ما کاملا روشن نیست که این آثار به عنوان مجسمه به کار می رفته و یا برای سر ستونها.
مثلا یکی از ویژگی های هنر یونانی توجه به ریزه کاری هاست که ما این ویژگی را در خیلی از آثار اشکانیان می توانیم به وضوح ببینیم.
یکی دیگر از نکاتی که این گفته را تایید میکند این است که بر اکثر سکه های اشکانیان نوشته شده است یونانی دوست!
نقاشی:
آثاری از نقاشی دوره اشکانیان در کوه خواجه و دورااروپوس به دست آمده است.این نقاشیها نیز همان خصوصیات عام هنر اشکانی را دارا هستند که وام گرفته شده از هنر یونانی است.
فلز کاری:
در زمان اشکانیان تاثیر هنر یونانی را نیز می توان در فلز کاری مشاهده کرد.اما نکته قابل توجه در فلز کاری این عهد،رشد جواهر سازی و استفاده بیشتر از فلز است.یعنی اکثر ظروف از فلز تهیه می شده است.اما در مجموع فلز کاری از این پس ارزشی زینتی می یابد و جواهر سازی رشته ای خاص میگردد.
هنر ساسانی:
در سال 224 میلادی آخرین پادشاه اشکانی مغلوب اردشیر ساسانی شد.می گویند ساسان شخصیتی اساطیری و از نواده های خاندان هخامنشی بوده است.اگر چنین باشد هخامنشیان و ساسانیان را می توان از یک تیره و نژاد دانست.سلسله ساسانی وارث یکی از سه امپراتوری بزرگ دوره خود بود.این سه امپراتوری عباتند از:ایران،چین و روم.
این سه قدرت بزرگ در عین رقابت،با پیوند های تجاری استواری به هم مرتبط می شدند.از طریق همین پیوند های تجاری پایه تبادلات فکری،اعتقادات دینی و آفرینش های هنری نیز بنا نهاده شد و این به معنی ارتباط وسیع غرب و شرق بود.
پیکر سازی و برجسته کاری:
ساسانیان بنا به دلایل گفته شده علاقه زیادی به احیای شیوه هنر هخامنشیان داشتند و خود را وارث هنر آنان می دانستند.
همانطور که پیش تر گفته شد از ویژگی های هنر هخامنشی نشان دادن عظمت و بیان تقارن بود.ساسانیان نیز کم و بیش همین نکته را در آثار خود رعایت میکردند.
با همه اینها هنر ساسانی و هخامنشی تفاوت هایی نیز با یکدیگر دارند.
مثلا وجه نمادین هنر هخامنشی بیشتر از هنر ساسانی است.در هنر هخامنشی ترکیب اجزا،نوع ایستادن و نشستن رسمی تر و ایستا تر است.در هنر و نقش برجسته های ساسانیان نماد گرایی بسیار کاهش می یابد و در عوض واقع گرایی بسیار تقویت می شود،حرکات طبیعی تر می شوند و موجودات که در هنر هخامنشی حالتی اساطیری داشتند،در هنر ساسانی حالتی ملموس تر و زمینی تر می یابند.
یکی دیگر از تفاوت ها ارجحیت روایتگری نقش برجسته ها در هنر ساسانی است.یعنی ساسانیان بیشتر علاقه داشته اند که موضوع نقش برجسته ها در مورد حوادث و جنگ ها و اتفاقات طبیعی باشد.
البته لازم به توضیح است که ساسانیان علاوه بر تلاش مداومی که مبنی بر ادامه شیوه هخامنشیان کرده اند،اما در بسیاری از موارد گرایش به طبیعی نشان دادن موجودات و اتفاقات داشته اند.(از ویژگی های هنر یونانی)
در کل این دوره را میتوانیم دوره آشتی هنر رومی و ایرانی بدانیم.(همانطور هم که میدونید هنر رومی و یونانی بسیار شبیه به هم بوده اند.)
موزاییک سازی:
از عهد ساسانیان تعدادی آثار موزاییک به جای مانده است.(موزاییک عبارتست از قطعات کوچک سنگهای رنگینی که با کنار هم چیدن آنها یک نقش بدست می آید.)
موزاییکهایی که از عهد ساسانیان به جا مانده است،در بیشاپور بدست امده است،از آنها برای تزئین دیوارها استفاده کرده اند و به احتمال زیاد،این موزاییک کاری توسط هنرمندان یونانی اجرا شده است.
نقاشی:
نکته مهم در عصر ساسانی ظهور پیام آورانی مثل مانی و مزدک است که هر یک به نوعی علیه دین زرتشت برخاستند.در این میان مانی معجزه پیام آوری خود را در نقاشی میدانست.برگ هایی از کتاب او که به نام ارژنگ معروف است،به دست آمده است.این برگ ها نشانگر وجود نقاشی در آن زمان است.
نکته مهم در این نقاشیها شباهت آنها با نقاشیهای عصر اسلامی در ایران است.با توجه به این نقاشیها و دیوار نگاره هایی که هنرمندان ایرانی برای کاخ های خلفای اموی ساخته اند،و نیز به استناد برخی نوشته های قرون اولیه هجری،و بالاخره با تکیه بر نقاشیهایی که جدیدا در ترکستان به دست آمده،می توان چنین فرضی را پیش کشید که بین نقاشی عصر اسلامی و نقاشی عهد ساسانی پیوند هایی وجود داشته.
فلز کاری:
آثار سیمین عهد ساسانی شهرتی جهانی دارند.در این آثار مهارت بسیار زیادی به کار رفته است.همپای رشد آثار سیمین مرصع کاری هم رشد میکند.
آثار بدست امده بیشتر شامل ظروف هستند.و می توان گفت به پیکر سازی بیشتر نزدیک اند تا فلز کاری.
نقاشیهای این ظروف بسیار زیبا و ظریف هستند.
در این آثار شباهت بین فلز کاری عهد هخامنشی و ساسانی را می توانیم ببینیم.نقشهای آثار فلزی ساسانی در جهان مورد تقلید قرار می گیرد و بر بافته ها و ظروف و نقاشی ها تکرار میشود.
در این دوره ما شاهد رشد فلز کاری و افول سفالگری هستیم،اما در ایران دوره اسلام دوباره سفالگری احیا میشود.
معماری:
هنر معماری را در عهد ساسانی می توان در بقایای کاخ های به جای مانده از آن عصر مشاهده کرد.کاخ بیشاپور،کاخ تیسفون(طاق کسری)،عمارت خسرو واقع در قصر شیرین نمونه هایی از این آثار هستند.
بسیاری از کاخ های ساسانی را لوحه هایی از ملات گچ تشکیل میدهند.آمیزش هنر رومی و ایرانی را در معماری و تزیینات این ابنیه بار دیگر می توان مشاهده نمود.
دیگر آثار هنری را مهر ها و سکه های به جای مانده تشکیل می دهند.نقوش روی این آثار حاوی اطلاعاتی در مورد شرایط اجتماعی،نوع پوشش و آداب و رسوم آن عهد می باشد.
یکی از نکاتی که در بررسی این آثار به آن پی می بریم آن است که شکار،خصوصا شکار گراز از تفریحات مورد علاقه پادشاهان ساسانی بوده است.
مهر ها و گچ بری های ساسانی آثار ارزنده ای هستند که شکلکهای انتزاعی و نمادینی را در بر دارند.